به نام خدا

در این وبلاگ می خوام تمام خاطرات با تو بودن رو ثبت کنم عزیزم  

وقتی باهم ازدواج کردیم بهت نشون میدم میدونم که خوشحال میشی 

امروز باهم بودیم خوش گذشت یکی از بهترین روزایی دوستیمون بود 

دایی رفته بود تهران تو اومدی پیش من  

کلی باهم بویدم واقعا روز خوبی بود 

امروز فهمیدی (س) از تهران میاد تا امروز هنوز (س) رو ندیده بودی  

خیلی خوشحال شدی من تا حالا ندیده بودم این همه خوشحال بشی 

حسودیم شد بهت گفتم نباید کسی رو بیشتر از من دوست داشته باشی فقط حق داری بابا مامانتو بیشتر از من دوست داشته باش 

توام گفتی باشه 

گفتی کامران خیلی حسودی !!!!!  

من برای به تو رسیدن امید و توکلم به خداس 

انشاالله بهم میرسیم و زندگی خیلی خوبی خواهیم داشت (آمین)  

وقتی دانشگاهم تموم شد زودی میام خواستگاریت عزیزم 

دوست دارم

خیلی دوست دارم 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رزا پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ب.ظ http://bparva.blogsky.com

hich vaght sost nasho ta akhar hamintor benevis shak nakon ke kheili khoshhal mishe az inke dari in karo mikoni

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد